جدول جو
جدول جو

معنی متنفر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

متنفر شدن
متنفر گردیدن شمانیدن کنیکیدن بیزار شدن رمیدن بیزار شدن نفرت داشتن رمیدن: قوت شاعره من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
متنفر شدن
بیزار شدن، مشمئز داشتن، دل زده شدن، منزجرشدن، نفور گشتن، نفرت پیدا کردن، رمیده شدن، فراری شدن، گریزان شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفرد شدن
تصویر متفرد شدن
تک شدن بی مانند شدن یگانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتفع شدن
تصویر منتفع شدن
سود یافتن نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتفی شدن
تصویر منتفی شدن
از بین رفتن: (موضوع منتفی شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنبر شدن
تصویر معنبر شدن
معنبر گشتن: مندین شدن شاهبویه گشتن به عنبر آغشته شدن: (نوک کلک از شرح خلق او معنبر میشود صدر شرع از فرجاه او مزین آمد ست) (جمال الدین اصفهانی. 40)، خوشبو گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
اپخشدن بیدار شدن هشیار گشتن آگاه شدن هوشیار شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آوردن، از آن خود کردن، همخوابگی کردن در تصرف خود گرفتن بدست آوردن، آرمیدن با دختر یا زن جماع کردن: امیر هوشنگ دختر را متصرف شد
فرهنگ لغت هوشیار
جزیدن، خشمگین شدن دگرگون شدن حال کسی یا چیزی: در آن وقت آدم بمکه بود هوای جهان متغیر شد، . . غضب او در تزاید و رنگ او متغیر شده، خشمگین شدن عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستاکیدن شاخه شاخه شدن فرع چیزی شدن، از چیزی مانند شاخه جدا شدن، شاخه شاخه شدن، منتج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پایندان شدن عهده دار شدن متعهد شدن: جمیع مهمات سلطنت را متکفل شد، پایندان شدن ضامن شدن، مخارج کسی را بعهده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
یاد آور شدن متذکر شدن بکسی. او را یاد آور شدن: من بشما متذکر شدم که این شغل شایسته شما نیست
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده شدن پراگنیدن پراکنده شدن: چون چنان بدیدیم همه بگریختیم و متفرق شدیم
فرهنگ لغت هوشیار
در اندیشه فرو رفتن اندیشمند شدن بفکر فرو رفتن: متفکر شده در صدد تحقیق بر آمد
فرهنگ لغت هوشیار
خیره شدن مات شدن سرگردان گشتن سرگشته شدن حیران ماندن: ... اندرین کار متحیر شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
کفتن ترکیدن پکیدن ترکیدن: (انبار باروت منفجر شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفر بودن
تصویر متنفر بودن
بیزار بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
Explode
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
Emanate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
exploser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
émaner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
eksplodować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
emanować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
взрываться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
исходить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
вибухати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
explodir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
ontploffen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
uitstralen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
explodieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
ausströmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
explotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
emanar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
випромінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی